صبر و پایدارى على (ع)
بخشى از تکامل و ارزشهاى انسان،بستگى به تحمل مشکلات و انواع فشارها دارد،که پایدارى و ثبات قدم را در پى داشته باشد،و بدون آن ارزش واقعى او معلوم نمىگردد.
و به همین جهت است که پروردگار عالم در برابر خوشیها و لذتها و روزهاى شادى و رفاه،متقابلا ایام حزن و اندوه و انواع گرفتارىها و دردها را مقدر داشته،تا انسانهاى وارسته و شایسته را،از عنصرهاى وامانده و درمانده متمایز ساخته،و براى آنان بباوراند که اشخاص صبور و مقاوم،با افراد زبون و ناتوان از زمین تا آسمان فرق دارد.
و مولاى متقیان امیر مؤمنان على علیه السلام به این حقیقت مسلم اشاره نموده و مىفرمایند:«الدهر یومان:یوم لک و یوم علیک،فاذا کان لک فلا تبطر،و اذا کان علیک فاصبر (1) »روزگار داراى دو بعد است، روزى براى خوشى و کامرانى تو است،و روز دیگر براى سختى و مشکلات،در ایام خوشى سرکشى نکن، و در ایام گرفتارى و سختىها نیز ملول و ناتوان مباش.
على علیه السلام در این فراز تمام روزها و زندگى هر شخص را بر دو محور تقسیم نموده،و آن را در شادى و اندوه خلاصه مىکند،و سفارش مىنماید که:در مقاطع اقبالدنیا و مسرت و شادمانى مغرور نباشید،و در تهاجم غمها و سختىها نیز خود را نبازید،و از پیشاپیش،خویشتن را براى ان روزهاى دشوار بسازید.
چنانچه پیشوایان دین و اولیاى خدا همگى بر این اساس حرکت مىکنند،و خود را بطور کامل تربیت نموده،و در برابر دنیاى مشکلات از میدان صبر و استقامتبیرون نمىروند!!
مگر على علیه السلام خود را به درخت جنگلى و کوهستانى تشبیه نمىکند،که در برابر بادهاى خشک و آفتاب سوزان و انواع سختىها مقاوم بوده است؟!در حالى که نهالها و اشجار باغها و کنار جویبارها لطیف و ظریف بوده،و هیچگونه مقاومتى در مقابل بى آبى ندارند؟! (2)
آرى«پیامبران الوالعزم»و سایر اولیاء الله همیشه با برنامههاى خاصى خود را تربیت مىکردند،تا در برابر بىادبىهاى بى ادبان ایستادگى کنند،و مقدرات الهى را با جان و دل خریدارى نمایند،و در مقابل تند بادهاى مشرکان و منافقان نلرزند،که نمونه آنان حضرت«نوح»بوده است که شب و روز تلاش نمود و آشکار و نهان،و بطور عمومى و خصوصى را به سراغ گمراهان رفت،و در انجام وظیفه خسته نشد،و انواع تهمتها را تحمل کرد،تا جایى که در طول نهصد و پنجاه سال رسالتش،فقط هشتاد نفر به وى ایمان آوردند،ولى وى روح مقاومت و استوارى نشان داده،و به پیروان و عاشقانش درس پایدارى داد. (3)
على و انواع صبر و پایدارى
اگر به آیات و احادیث«صبر و پایدارى»توجه مختصرى بنمائیم،ملاحظه مىکنیم که آن داراى شعبهها و محورهاى مختلفى بوده،و تقسیمات گوناگونى را تشکیل مىدهد،که ما از میان آنها به دو نمونه اشاره مىنمائیم:قال على (ع) :«الصبر صبران:صبر على ما تکره،و صبر عما تحب»در این فراز على علیه السلام صبر و مقاومت را به دو دسته تقسیم نموده و مىفرمایند:آن بر دو قسم استبخشى از آن مربوط به جاها و مواردى است،که انسان از آنها کراهت دارد (مانند انواع بیمارىها،درماندگىها،گرفتارىهاى اجتماعى و سیاسى و از این قبیل) و بخش دیگرش مخصوص جاهایى است که هر کسى از آنها خوشحال مىگردد (مانند بى صبرى براى رسیدن به وصال دوستان و خویشاوندان،ایام مبارکه و زفاف و حج و مشاهد مشرفه و نظیر آنها (4) قابل توجه است که تحمل نوع اول از نوع دوم مشکلتر است،زیرا: اولى در مورد ضررها و نارسائىها متصور است در حالى که دومى براى رسیدن به منافع و موارد مطلوب است.
و در یک تقسیم کلى مىفرمایند:«الصبر ثلاثة:الصبر على المصیبة،و الصبر على الطاعة،و الصبر عن المعصیة و القسم الاخر اعلى درجة» (5) على علیه السلام مىفرمایند:صبر داراى سه نوع است:1-تحمل و بردبارى در برابر مصائب و مشکلات.
2-صبر در اطاعت از خدا و پرستش او.
3-صبر و خویشتندارى از دستیازیدن به گناه و نافرمانى خدا،که این از دو بخش قبلى مهمتر است.
این حدیث موارد صبر و مقاومت را بیشتر باز کرده،و آن را شامل انواع عبادتها و مصیبتها و دورى از معصیتخدا مىداند،به این معنى که انسان در برابر فشار دردهاى اجتماعى،و بیمارىهاى جسمى،و فراق عزیزان و مرگ فرزندان،و فقر و مشکلات زندگى بیمه گردد.
و در مقام پرستش الهى و بندگى او مقطعى نباشد،بلکه با تداوم و نظم همیشگى به روح خود طافتبخشد.و چون به مرز گناه مىرسد،آن چنان تقوا و پرهیزکارى را در خویشتن ملکه نماید که بدون زحمت زیاد،از آن دورى گزیند.
اگر به زندگى امیر مؤمنان نظیرى بیفکنیم،ملاحظه مىنمائیم که آن حضرت در تمام این موارد موفق بود.
امتحانات گوناگونى که متوجه او گردید،و او با سر بلندى از آنها بیرون آمد موجب مباهات خداوند و تعجب و تحسین ملائکه الهى گردید!!که نمونهاش ایثار و فداکارى او در«لیلة المبیت»بود که بجاى رسول خدا در رختخواب او خوابید،و جانش را با رضاى الهى معامله نموده،و آیه دویست و فتسوره«بقره»در حق او نازل گشت. (6) او در تمام جبهههاى نبرد در برابر دشمنان اسلام حاضر شد،و هرگز پشتبه آنان نکرده،و بدون پیروزى برنگشت،در این زمینه شواهد تاریخى آنقدر زیاد است،که نیازى به ذکر نمونه نمىبینم.
على در مسیر بندگى و خودسازى به جایى رسید که در حال پرستش خدا از خود بى خود مىگشت،و دوست و دشمن را به حیرت و تعجب وا مىداشت،و در همین رابطه بود که اشکهاى دشمنى همچون«معاویه»را به صورتش جارى ساخته و از او شنیده شد که گفت:هیهات مادر روزگار مثل«على بن ابى طالب»را بیاورد!!
او در گریزى از خطا و گناه زبانزد عام و خاص بوده است،و الگو و اسوه عابدان و شب زندهداران به حساب مىآمد،که«دعاى کمیل»شاهد زنده این ادعا مىباشد.
پایدارى على (ع) در میدانهاى جنگ
پایدارى على علیه السلام در میدانهاى نبرد آنچنان عظیم و شگرف است که تمام نویسندگان از درج عظمت و ارزش آن عاجز و ناتوانند،و هیچکس نمىتواند حقایق و ایثارگرى آن حضرت را ترسیم نماید!!
ما در این قسمتبخش کوچکى از نمونه مقاومتهاى آن سرور را به خوانندگان عزیز تقدیم مىنمائیم:!!
ما در این قسمتبخش کوچکى از نمونه مقاومتهاى آن سرور را به خوانندگان عزیز تقدیم مىنمائیم: روح کفر ستیزى امیر مؤمنان على علیه السلام آن چنان بالا بود،که در طول حیاتش در بیش از هشتاد نبرد کوچک و بزرگ شرکت کرده،و همیشه در جنگها دستبالا راداشته و فاتح و پیروزمند بر مىگشت!!على علیه السلام هرگز پشتبه دشمن نکرد،و خود اظهار مىداشت:«لو تظاهرت العرب على قتالى لما ولیت عنها» (7) یعنى اگر تمام عربها بخواهند به جنگ من بیایند،من از آنان وحشت نکرده،و فرار نمىکنم!!
او طبیعتا مردان شجاع را دوست مىداشت،و از افراد بزدل و ناتوان و فرارى متاثر مىگردید،و به سپاهیان خود توصیه مىکرد،که روح مقاومت و توان رزمىشان را بالا ببرند که خطبه«جهاد»«خطبه 27»نهج البلاغه شاهد گویاى این حقیقت است.
در تاریخ جنگهاى دوران خلافتش آمده است که وى به افراد فرارى جنگى دیدگاه تنفر داشت، چنانچه این قبیل افراد در صحنه نبرد به قتل مىرسیدند نه تنها آنان را شهید راه خدا نمىدانست، بلکه ارزش انسانى نیز به آنان قائل نبود!!و به افراد زیر پرچمش توصیه مىنمود که:مقتولین میدانهاى نبرد را مورد توجه قرار دهند،چنانچه زخمهاى آنان از پشتبدن بوده باشد،به آنها نماز میت نخوانند، زیرا این گروه در حال فرار از جنگ زخمى گشتهاند... (8) در روز بیست و یکم رمضان سال چهلم هجرت هنگامى که بر پیکر پاک على علیه السلام غسل مىدادند،جاهاى زخمها را شمردند،سر بر هزار مورد رسید،که از آن زخمها،هشتاد موردش در جنگ«احد»صورت گرفته بود!!زیرا همه مسلمانان و اصحاب پیامبر فرار کردند،جز«ابو دجانه»و«امیر المؤمنین»کسى باقى نماند!!و جراحان و پرستارها چون خواستند زخمهاى على را پانسمان کنند،جاى سالم در بدن او پیدا نمىکردند که آنها را ببندند!! (9) در همین جنگ بود که ایثار و فداکارى على علیه السلام موجب تحیر و اعجاب ملائکه خدا گردید، «جبرئیل»به نمایندگى از طرف آنان به حضور رسول خدا نازل شد،و بانک«لا فتى الا على و لا سیف الا ذو الفقار»را سر داد،و به رشادتهاى على علیه السلام نگریسته،و به پیامبر خدا گفت:یا رسول الله!على چقدر مواسات مىکند؟!پیامبر خدا نیز در جواب جبرئیل گفت:«انه منى و انا منه»:او از من است،من هم از اویم!!جبرئیل بى درنگ اظهار داشت:«انا منکما!!»:منهم از شما هستم!! (10)
در جهان هستى و در تاریخ بشریت کدام انسان را مىتوان پیدا کرد که اینگونه مورد توجه خدا و پیامبر و ملائکه قرار گرفته،و اینهمه افتخارات داشته باشد؟!
پایدارى على در دوران خانه نشینى
چنانچه در بحث«مظلومیت امیر المؤمنین علیه السلام»اشاره شد،آن حضرت در دوران خلفا فوق العاده مظلوم زیسته،و گرفتارىهاى طاقت فرسا را آزموده است.اگر چه تحمل ستمها و عمل به وظیفههاى گوناگون براى آن سرور خیلى دشوار بوده است،ولى در عین حال وى همانند کوه استوار تمام ناملایمات را هضم کرد!!و نقش رهبرى و ارشاد مردم را تا آنجا که مقدور بود،ایفا نمود،و از مرز اسلام و حدود الهى محافظت کرد،و مشکلات و سؤالات جدید و مستحدث واردین به قلمرو اسلام را جوابگو شد.
اگر به طور اجمال نظرى به فرازهاى نهج البلاغه و تاریخ زندگى آن حضرت در این زمینه بیفکنیم، خواهیم دید که آن سرور از این دوران بالخصوص نالهها دارد!و ترسیم و شنیدن ستمهاى وارده بر آن بزرگوار در این برهه،و صبر و شکیبایى او،دلهاى عاشقان ولایت را مىسوزاند،و اشکها را جارى مىسازد و کینههاى مقدس را به عاملا آن جنایتها تحریک مىنماید!!
ما مثل عادت همیشگى،در این بحث نیز به سراغ کتابهاى خود اهل«سنت»رفته،و اعترافات خود آنان را در این زمینه براى خوانندگان عزیز نقل مىنمائیم:1-قال على (ع) :«فمنى الناس لعمر الله یخبط و شماس و تلون و اعتراض فصبرت على طول المدة،و شدة المحنة» (11) سوگند به خدا که مردم در زمان«عمر»گرفتارىهاى کشیدند،و دچار اشتباه شده،و به راه راست گام ننهادند!!و در نتیجه از حق و حقیقت دورى گزیدند!!من هم در این مدت طولانى (ده سال) شکیبایى نمودم،و لکن همراه با محنت و غم و غصه بود!!
على (ع) و امتحانات چهاردهگانهاش
«جابر جعفى»از امام باقر علیه السلام داستان زیر را نقل مىکند که فرمودند:روزى«راس الجالوت» «رئیس یهودىها»پس از واقعه جنگ«نهروان»در حالى که مسلمانان در مسجد کوفه نشسته بودند،به محضر امیر المؤمنین رسیده،و عرض کرد:ما در کتاب آسمانى خود خواندهایم که خداوند براى هر پیامبرى«وصى»و جانشینى بر مىگزیند،شما که ادعا مىکنید خلیفه و جانشین پیامبر هستید،بگو ببینم،چند بار و چگونه امتحان شدهاید؟
امیر المؤمنین علیه السلام او را سوگندش داد که اگر جواب صحیح و مطابق کتاب شما بگویم،اعتراف نموده،و اسلام مىآورى؟راس الیهود گفت:بلى
على علیه السلام فرمودند:اى برادر یهودى!خداوند هر وصى پیامبر را در طول حیاة او هفتبار امتحان مىکند،و چنانچه با سر افرازى از آنها بیرون آمد،پروردگار عالم دستور مىدهد او را وصى خود بگرداند. و همچنین بعد از وفات پیامبر نیز هر وصى«نبى»هفتبار امتحان مىگردد...
یهودى گفت:راست گفتى،حالا امتحانات خود را توضیح دهید.
حضرت فرمود:اى یهودى!خداوند متعال مرا در عصر پیامبر هفتبار امتحان کرد،و در همه آنها بدون تزکیه نفس پیروز و موفق دید آنها عبارتند از:1-رسول خدا از جانب پروردگار عالم مامور شد خویشاوندان خود را به راه راست و آئین مقدس اسلام دعوت کند،و بدین جهت مجلسى را تشکیل داده، و آنان را بدین امر مهم فرا خواند،همه از پذیرفتن سخنان او خوددارى نمودند،ولى من که کوچکترین آنان بودم ایمان و همکارى خود را اعلان نمودم،و سه سال از رسالتآن حضرت گذشته بود،که جز من و«خدیجه»کسى به او ایمان نیاورده بود.
2-امتحان دوم من روزى بود که کفار قریش خواستند رسول خدا را در رختخوابش به شهادت برسانند،جبرئیل از این تصمیم خطرناک خبر داد،و او را مامور به«هجرت»کرد،پیامبر اسلام به من فرمود:آیا حاضرى به جاى من در در ختخوابم بخوابى؟و بدین وسیله مرا از شر آنان نجات دهى؟من آمادگى خود را اعلان نموده،و گفتم:حاضرم به جاى تو کشته شوم.
3-امتحان سوم من«جنگ بدر»بود،که در آن پهلوانان قریش شرکت کرده بودند،و نخستسه نفر از آنان به نامهاى:«شیبه،عتبه،ولید»به مبارزه برخاستند،و کسى از قبیله قریش آماده نبرد نگشت،ولى من با دو نفر از یاران پیامبر خدا به ستیز آنان شتافته،و همه را به هلاکت رساندیم.
4-امتحان چهارم جریان«جنگ احد»بود که به انتقام«جنگ بدر»پیش آوردند،و در آن«مهاجرین و انصار»فرار کرده،و گفتند:محمد صلى الله علیه و آله کشته شد،و لکن من ایثار نموده و ماندم،و بیش از هفتاد زخم کارى تحمل کرده،و رسول خدا را ترک نگفتم،و آنگاه جاى زخمىها را نشان داد.
5-امتحان پنجم«جنگ احزاب»بود،که در آن کفار و یهود و گروههاى دیگر بر ضد اسلام شرکت کرده بودند،و همه مسلمانان در وحشت عجیبى بسر مىبردند،و من در این جنگ عازم نبرد گردیده،و مردى را بنام«عمر بن عبدود»که عرب براى او نظیرى قائل نبودند به جهنم و اصل کردم و سپس قریش فرار کردند...
6-امتحان ششم«جنگ خیبر»بود،که فتح آن ممکن نبود،و هر کس به نبرد مىپرداختیا کشته مىشد و یا فرار مىکرد،ولى چون من به نبرد آنان شتافتم،هر کسى به مبارزه پرداخت کشته شد،و سپس باب خیبر را گشوده،و وارد آن شدم...
7-امتحان آخر من در حیات پیامبر ابلاغ«سوره برائت»به کفار و مشرکین بود،که در آن پیام رسول خدا را رساندم،و سپس سوره«برائت»را قرائت نمودم،آنان با تهدید و ارعاب و بغض و کینه و عداوات به من مىنگریستند،ولى من کوچکترین وحشتى نداشتم...
اى یهودى!اینها امتحانات عصر پیامبر بود که خداوند مرا مطیع و موقن یافت...
اما امتحانات من پس از پیامبر خدا بشرح زیر است:-رسول خدا در کوچکى مرا تربیت کرد،و در بزرگىام حمایت نمود،فراق او براى من خیلى درد آور و مایه تاسف بود،با این حال من مامور غسل و کفن او بودم،با تمام ناراحتى صبر کرده،و به وظائفم عمل نمودم،و امتحان خود را پس دادم...
2-امتحان دومم پس از وفات وى،جریان ولایت و خلافتم بود،که از مردم براى من بیعت گرفته بود...و لکن پس از رحلت آن حضرت من مشغول تجهیز او بودم،دیگران این حق را گرفتند،و مصائب بزرگى را به بار آوردند،من در برابر همه اینها صبر و مقاومت نمودم.
3-امتحان سوم بعد از رحلت پیامبر برخورد«ابو بکر»بود که هر وقت مرا مىدید اعتذار مىکرد و طلب حلیت مىنمود!!من با خود مىگفتم که دیگر بعد از او حق مرا غصب نمىکنند...ولى کردند آنچه را که نبایستبکنند.
4-امتحان چهارم من حکومت«عمر»بود که مرتب با من مشورت مىکرد،و در مشکلاتش از من استفاده مىنمود،و با این کارهایش شبههاى نبود که حق مرا پس مىدهند ولى او نیز همانند صاحبش حق مرا نداد،و به کسى واگذار کرد که مردم او را«کافر»خوانده!!و از او تبرى نمودند...
5-امتحان پنجم من قضیه«ناکثین»بود که آنان پس از بیعتبا من سرانجام بیعتخود را شکستند و عایشه را با خود همراه ساخته،که من به امر پیامبر ولى امر او بودم،و اختیار وى در دست من بود،ولى این گروه جنایاتى را به بار آوردند که من صبر کردم...
6-امتحان ششم قضیه«حکمیت»بود که فرزند هنده جگر خوار«معاویه»آن را پیش آورد،در حالى که پدرش ابو سفیان پس از وفات پیامبر بر من بیعت مىکرد،ولى او خود جنگ صفین را پیش آورد...
7-و اما امتحان هفتم من پس از رحلت رسول خدا صلى الله علیه و آله این وصیت پیامبر است که با«خوارج نبرد کنم»...
اى برادر یهودى!من هم آن امتحانات هفتگانه عصر پیامبر صلى الله علیه و آله را دادهام،و هم این امتحانات هفتگانه بعد از پیامبر را،فقط یک امتحان باقى مانده،و آنهم صورت مىپذیرد!!
چون سخنان على علیه السلام بدین جا رسیده،اصحاب او شروع به گریه کردند،و بهتبعیت از آنان یهودى نیز گریه کرد!!آنگاه خبر داد،که بزودى محاسن صورتم با خون سرم در محراب عبادت خضاب مىگردد!!
ناگاه صداى ضجه و ناله از مردم بلند شد،طبق این حدیث تمام مردم کوفه از خانههاى خود بیرون آمده و به کنار على آمدند،و صحنه مسجد و مصاحبه آن حضرت را با راس الجالوت تماشا کردند، آنچنان گریه مىنمودند که صداى ضجه به آسمان کوفه بلند مىشد...
رئیس یهودىها پس از شنیدن سخنان مولاى متقیان،و تطابق آن با مندرجات تورات ایمان آورده،و رکاب آن حضرت را تا هنگام شهادتش ترک نکرد... (12)
پىنوشتها:
1) نهج البلاغه فیض الاسلام ص 1273 ح 390
2) نهج البلاغه فیض الاسلام نامه 45 ص 971 الا و ان الشجرة البریة اصلب عودا و الروائح الخضرة ارق جلودا
3) قال رب انى دعوت قومى لیلا و نهارا.فلم یزدهم دعائى الا فرارا.و انى کلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم و استغشوا ثیابهم و اصروا و استکبروا استکبارا.ثم انى دعوتهم جهارا.ثم انى اعلنت لهم و اسررت لهم اسرارا (سوره نوح آیه 5 تا 10) براى تعداد ایمان آورندگان به تفسیر نمونه ج 25 ص 66 مراجعه فرمائید.
4) نهج البلاغه حکمت 52 ص 1112 فیض الاسلام،و ص 189 ج 18 شرح ابن ابى الحدید
5) تحف العقول ص 142،بحار الانوار ج 77 ص 422،شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید
6) و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله...
7) نهج البلاغه نامه 45 ص 971 فیض الاسلام
8) بحار الانوار ج 82 ص 12 ح 10 قضى امیر المؤمنین (ع) فى قتلى«صفین و الجمل و النهروان»من اصحابه ان ینظر فى جراحاتهم،فمن کانت جراحته من خلفه لم یصل علیه،و قال:فهو الفار من الزحف،و من کانت جراحته من قدامه صلى علیه و دفنه.
9) سفینة البحار ج 1 ص 149
10) فرائد السمطین ج 1 ص 252 ش 194 و 195،کنز العمال ج 13 ص 143 و 144 ش 36449 کامل ابن اثیر ج 2 ص 154،شرح ابن ابى الحدید ج 7 ص 219،و ج 10 ص 182،و ج 13 ص 261،و ج 14 ص 251
11) خطبه شقشقیه فیض الاسلام ص 48،و ابن ابى الحدید ج 1 ص 162
12) با تلخیص و اختصار از بحار الانوار ج 38 ص 167 تا 184
آفتاب ولایت ص 287
على اکبر بابازاده
[ چهارشنبه 91/5/18 ] [ 3:26 صبح ] [ جلال ]